تو یه جایی شنیدم که هیچ چیز کهنه تر از روزنامه دیروز نیست
از آنتون پرسیدم ایام تعطیلاتت رو چی کار کردی گفت یه چند روزی دبی بودم.... چند روز اسکی کردم و چند روزی هم تایلند رفتم.... خوب.
دیشب با دوستم رفته بودیم بام تهران ، هوا عالی بود بین صحبتهای محمدوصدای شرشر آبشاروقتی به خودم اومدم که دارم به ده تا چیز دیگه که عموما استرس های زندگیم هستند فکر میکنم
هنر اینکه بتونی زندگی و کارت رو همزمان؛ نه در هم ؛ مدیریت کنی شاید چیزی ی که من یک کم ضعف دارم البته این میتونه از کالچر ما باشه از اینکه هنر اگزستانسیلیزم با ساختارو خواستگاه اندیشه فرهنگیمون به اون صورت سازگار نیست اینکه از یک خود سانسوری مزمن درعذابیم و لذت چیزی ی که برامون غریب . هنر در لحظه زندگی کردن چیزی که با تمام وجودم کمبودش رو در خودم حس میکنم