Thursday, March 19, 2009

خسته ام نمیدونم چرا

بعد از خوندن فصلی از کتاب اپرای شناور، کوفنگی تنم، خسنگی چشام ، دل میخواد تا سال بعد بخوابم
نمیدونم از چی میتونه باشه ! از اینکه فرشید ساعت یک نصفه شب بهم زنگ میزنه و تمیدونم شایدم مست میخواد با خانومش بیاد دنبالم که بریم بگردیم . خوب من چه حسی میتنوتم داشته باشم البته مهسا خانوم از همون اول که دیدمش وقتی با فرشید اومده بودند تهران به دلم نشست و تو دلم به فرشید به خاطر انتخابش تبریک گفتم همونطور که تو دلم از بعضی انتخاب های دوستای دیگم خوشم نیومده و هیچ وقت بهشون نگفتم اما به فرشید گفتم ، یعنی به هر دوشون که ترکیب سازگاری هستید وبهم میایین، بازم من یه کتاب نخونده خونده متاثر ازسبک نوشتاری نویسنده اش شدم ، اینایی هم که نوشتم بی سرو ته هر چی هست جریان سیال ذهنی یه که خسته هست و میخواد بخوابه اون هم تا سال بعد

No comments: